با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Settle In

ˈsɛtəl ɪn ˈsetl ɪn
آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

phrasal verb C1
جا افتادن، خو گرفتن، عادت کردن، جاگیر شدن

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری
- The new employee is starting to settle in and get to know their coworkers.
- کارمند جدید شروع به جاگیر شدن و آشنایی با همکاران خود می‌کند.
- After a few months, I finally feel like I've settled into my new job and routine.
- بعداز چند ماه، بالاخره احساس می‌کنم که در کار و روال جدیدم جا افتاده‌ام.
phrasal verb
مستقر شدن، اسکان دادن، کمک کردن (برای جا افتادن)
- The orientation program is designed to help new employees settle in quickly.
- برنامه جهت‌یابی برای کمک به کارمندان جدید طراحی شده است که به‌سرعت در آن مستقر شوند.
- It may take some time to settle in to your new home, but I'm sure you'll feel comfortable soon.
- ممکن است مدتی طول بکشد تا در خانه‌ی جدیدتان مستقر شوید، اما من مطمئن هستم که به‌زودی احساس راحتی خواهید کرد.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد settle in

  1. phrasal verb Get comfortable or established (as in a new place)

ارجاع به لغت settle in

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «settle in» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/settle-in

لغات نزدیک settle in

پیشنهاد بهبود معانی