سمت راست، راست (کشتی یا هواپیما)
The captain ordered the crew to turn the ship starboard to avoid the iceberg.
کاپیتان به خدمه دستور داد که کشتی را به سمت راست بچرخانند تا به کوه یخ نخورند.
The navigation system indicated that the ship was veering slightly to starboard.
سیستم ناوبری نشان داد که کشتی کمی به سمت راست منحرف شده است.
به طرف راست حرکت کردن، به طرف راست چرخاندن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The captain starboarded the helm to avoid the oncoming iceberg.
کاپیتان برای جلوگیری از برخورد به کوه یخ، فرمان سکان را به سمت راست حرکت داد.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «starboard» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/starboard