فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Synchro

ˈsɪŋkrəʊ ˈsɪŋkrəʊ

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

adjective

همزمان، هماهنگ

The synchro movements were graceful and elegant.

حرکات همزمان، زیبا و ظریف بودند.

The synchro swimmers moved in perfect unison.

شناگران همزمان و در هماهنگی کامل حرکت کردند.

noun

همگام‌ساز

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The synchro helps to ensure that all parts of a system are working together harmoniously.

همگام‌سازی کمک می کند تا اطمینان حاصل شود که تمام بخش های یک سیستم به‌طور هماهنگ با هم کار می‌کنند.

The synchro is an essential part of many electronic systems.

همگام سازی، بخش ضروری بسیاری از سیستم‌های الکترونیکی است.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد synchro

  1. noun a system consisting of a generator and a motor so connected that the motor will assume the same relative position as the generator; the generator and the motor are synchronized
    Synonyms:
    selsyn

ارجاع به لغت synchro

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «synchro» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/synchro

لغات نزدیک synchro

پیشنهاد بهبود معانی