گذشتهی ساده:
unfrockedشکل سوم:
unfrockedسومشخص مفرد:
unfrocksوجه وصفی حال:
unfrockingهمچنین میتوان از defrock بهجای unfrock استفاده کرد.
خلع لباس کردن، از کسوت روحانی برکنار کردن
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
The bishop refused to unfrock the priest despite the accusations.
اسقف علیرغم اتهامات از خلع لباس کشیش خودداری کرد.
Once unfrocked, he left the town and lived a quiet life.
پساز خلع لباس، شهر را ترک کرد و زندگی آرامی را در پیش گرفت.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «unfrock» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/unfrock