فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Voter

ˈvoʊtər ˈvəʊtə

شکل جمع:

voters

معنی

noun C2

رأی‌دهنده، کسی که رأی می‌دهد

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد voter

  1. noun one who votes
    Synonyms:
    citizen elector resident taxpayer native naturalized citizen balloter registered voter member of a constituency member of the electorate vote caster absentee-voter suffragist poll-tax payer proxy voter straw voter one of the folks back home stay-at-home voter part of the farm vote labor vote urban vote floater ballot-box-stuffer fagot voter

لغات هم‌خانواده voter

ارجاع به لغت voter

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «voter» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/voter

لغات نزدیک voter

پیشنهاد بهبود معانی