با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Elector

ɪˈlɛktər ɪˈlektə
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    electors

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
رای‌دهنده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The elector cast their ballot in the local election.
- رای‌دهنده رای خود را در انتخابات محلی به صندوق انداخت.
- As an elector, she took her civic duty seriously.
- به‌عنوان یک رای‌دهنده، وظیفه‌ی مدنی خود را جدی گرفت.
noun countable
انگلیسی آمریکایی عضو شورای گزینگران، عضو هیئت انتخاب‌کنندگان، انتخاب‌کننده، برگزیننده
- A majority of electors must agree to choose a leader.
- اکثریت انتخاب‌کنندگان باید با انتخاب رهبر موافقت کنند.
- The electors played a crucial role in the election process.
- اعضای شورای گزینگران نقش مهمی در روند انتخابات ایفا کردند.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد elector

  1. noun One who votes
    Synonyms: voter, balloter, suffragist, constituent

لغات هم‌خانواده elector

ارجاع به لغت elector

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «elector» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/elector

لغات نزدیک elector

پیشنهاد بهبود معانی