شکل جمع:
electorsرایدهنده
The elector cast their ballot in the local election.
رایدهنده رای خود را در انتخابات محلی به صندوق انداخت.
As an elector, she took her civic duty seriously.
بهعنوان یک رایدهنده، وظیفهی مدنی خود را جدی گرفت.
انگلیسی آمریکایی عضو شورای گزینگران، عضو هیئت انتخابکنندگان، انتخابکننده، برگزیننده
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
A majority of electors must agree to choose a leader.
اکثریت انتخابکنندگان باید با انتخاب رهبر موافقت کنند.
The electors played a crucial role in the election process.
اعضای شورای گزینگران نقش مهمی در روند انتخابات ایفا کردند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «elector» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/elector