to donate, to confer, to make a charitable donation, to assist, to contribute, to proffer
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
میخواهم همهی لباسهای قدیمیام را به خیریهی محلی انفاق کنم.
I am going to donate all of my old clothes to the local charity.
او تصمیم گرفت مبلغ زیادی پول را به پناهگاه بیخانمانها انفاق کند.
She decided to donate a large sum of money to the homeless shelter.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «انفاق کردن» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/انفاق کردن