present, gift, souvenir
از همدان برایم چندین تحفه آورد.
He brought me several gifts from Hamedan.
پدربزرگ به همهی بچهها تحفه داد.
The grandfather gave gifts to all of the children.
curio, gem, rarity, curiosity
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شعر او بد است اما خیال میکند تحفه آورده است!
Her poem is bad, but she thinks she has produced a rarity!
ماه آبی تحفهای آسمانی بود.
The blue moon was a celestial rarity.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «تحفه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تحفه