آخرین به‌روزرسانی:

حل به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / hal(l) /

solution, solving

مشکل‌گشایی

حل معادله‌ی پیچیده

solution to the complex equation

حل مسائل اقتصادی این کشور

the solution of this country's economic problems

اسم
فونتیک فارسی / hal(l) /

dissolution, melting, dissolving, solution, liquefaction

فرآیند آمیختن چیزی با آب یا آبگونه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

حل شکر در آب

the dissolution of sugar in water

فرآیند حل

the liquefaction process

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد حل

  1. مترادف:
    اسم
    متضاد:
    عقد
  1. مترادف:
    ذوب گداختن گدازش
  1. مترادف:
    آب محلول
  1. مترادف:
    باز کردن فیصله دادن گشودن
  1. مترادف:
    تحلیل
  1. مترادف:
    جواب پاسخ جواب‌یابی
  1. مترادف:
    مستحیل

ارجاع به لغت حل

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «حل» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حل

لغات نزدیک حل

پیشنهاد بهبود معانی