self, ego, auto-, being
خود او اغلب پشت نقابی از اعتمادبهنفس پنهان بود.
His self was often hidden behind a mask of confidence.
خود بخش مهمی از هویت ماست.
Being is an essential part of our identity.
own, -self
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
خودم در را باز میکنم.
I open the door myself.
شما خودتان بهتر میدانید.
You yourselves know better.
self-, ego-, auto-, being
خودکاری
automation
خودگرایی
egoism, autotropism
خودشناسی
auto gnosis
helmet, crash helmet, hard hat
پوشیدن خود هنگام موتورسواری الزامی است.
It is mandatory to wear a crash helmet while riding a motorcycle.
کودک برای پوشیدن خود جدیدش هیجان داشت.
The child was excited to wear his new crash helmet.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «خود» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خود