فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.

دختر به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

زن جوان

فونتیک فارسی

dokhtar
اسم
girl, miss, damsel, damoiselle, lass, colleen, nymphet, lassie, senorita, girly, chick, gal

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار اندروید فست دیکشنری

- آنان با شیفتگی به دختر زیبا نگاه می‌کردند.

- Enraptured, they gazed at the beautiful girl.

- در پایان داستان دختر خودکشی می‌کند.

- In the denouement the girl commits suicide.
فرزند مونث

فونتیک فارسی

dokhtar
اسم
daughter, bairn

- او از دختر همسایه خیلی خوشش می‌آمد.

- He had a crush on the neighbor's daughter.

- آن مرحوم دو پسر و سه دختر دارد.

- The deceased has two sons and three daughters.

- او دختر یکی از روستاییان را از راه به در کرد.

- He debauched the daughter of one of the villagers.
زن باکره

فونتیک فارسی

dokhtar
اسم
virgin, maid, maiden

- او دختر بود؛ بی‌تجربه از آزمایش‌های عشق.

- She was a virgin, untouched by the trials of love.

- او در دربار ملکه دختری بود که با وقار و شرافت خدمت می‌کرد.

- She was a maid in the court of the queen, serving with grace and dignity.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد دختر

  1. مترادف:
    بنت دخت صبیه
    متضاد:
    پسر
  1. مترادف:
    باکره دوشیزه عذرا
  1. مترادف:
    سلیله

ارجاع به لغت دختر

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «دختر» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دختر

لغات نزدیک دختر

پیشنهاد بهبود معانی