minute
ساعت من پنج دقیقه جلو است.
My watch is 5 minutes fast.
نمایش کمدی او پنج دقیقه طول کشید.
His comic act lasted five minutes.
مجازی moment, minute, instant, jiffy, a short time
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
یک دقیقه صبر کن!
Wait a minute!
شام یک دقیقهی دیگر آماده خواهد شد.
Dinner will be ready in a jiffy.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دقیقه» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دقیقه