the second one, second
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
من دومی را بیشتر دوست دارم.
I like the second one better.
او شغل دومی را بر عهده گرفت تا در تأمین هزینهها به خانواده کمک کند.
She took on a second job to help family make both ends meet.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «دومی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/دومی