به علت به‌روزرسانی سرورها، ممکن است برخی از بخش‌های وب‌سایت و نرم‌افزارهای فست دیکشنری در دسترس نباشند.
فست‌دیکشنری ۱۷ ساله شد! 🎉

سرما به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی و نمونه‌جمله‌ها

  • سردی
  • فونتیک فارسی

    sarmaa
  • اسم
    cold (weather), coldness, chill, frigidity, nippiness, chim-, cryo-, psychro-
    • - سرتاسر بدنم احساس سرما می‌کردم.

    • - I felt cold all over my body.
    • - انگشتانم از شدت سرما بی‌حس شده بودند.

    • - My fingers were benumbed by the extreme cold.
    • - سرما فلزات را منقبض می‌کند.

    • - Cold contracts metals.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد سرما

ارجاع به لغت سرما

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «سرما» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/سرما

لغات نزدیک سرما

پیشنهاد بهبود معانی