با خرید اشتراک حرفه‌ای، می‌توانید پوشه‌ها و لغات ذخیره شده در بخش لغات من را در دیگر دستگاه‌های خود همگام‌سازی کنید

عکس به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

  • تصویر ایجادشده با دوربین عکاسی یا نقاشی و چاپ
  • فونتیک فارسی

    aks
  • اسم
    photograph, shot, plate, illustration, photo, poster, portrait, figure, snap
    • - آیا می‌توانید هر یک از بچه‌هایی را که در این عکس هستند شناسایی کنید؟

    • - Can you identify every child in this photograph?
    • - عکس تمام‌رخ

    • - a full-faced photograph
    • - کتابی که به‌طور پراکنده دارای عکس بود.

    • - A book interspersed with pictures.
    • - او عکس مادرش را نقاشی کرد.

    • - He painted a portrait of his mother.
  • وارونه، خلاف، ضد، معکوس
  • فونتیک فارسی

    aks
  • اسم صفت
    opposite, inverse, contrast, converse, reversal, inversion, reverse, contrary, observe
    • - در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن

    • - to run counter to something
    • - هر موضعی که اتخاذ کنی، او موضع عکس آن را انتخاب می‌کند.

    • - Whatever position you assume, she will take the converse position.
پیشنهاد بهبود معانی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

مترادف و متضاد عکس

ارجاع به لغت عکس

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «عکس» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۰ اردیبهشت ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/عکس

پیشنهاد بهبود معانی