زبان‌های آلمانی، فرانسوی، اسپانیایی، ایتالیایی، عربی و ترکی به مترجم هوش مصنوعی اضافه شد 🌍
آخرین به‌روزرسانی:

مریضی به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / marizi /

عامیانه illness, sickness, disease, ailment, indisposition, malady

کسالت، ناخوشی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

سال گذشته او به مریضی نادری مبتلا شد.

He was diagnosed with a rare illness last year.

او پس‌از خوردن غذای فاسد احساس مریضی کرد.

She felt a wave of sickness after eating the spoiled food.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مریضی

  1. مترادف:
    بیماری عارضه کسالت ناخوشی
  1. مترادف:
    تب درد

ارجاع به لغت مریضی

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مریضی» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مریضی

لغات نزدیک مریضی

پیشنهاد بهبود معانی