supporter, partisan, upholder, follower, advocate, booster, backer, protagonist, adherent
او یکی از هواداران پروپاقرص این خواننده است.
She is one of the diehard supporters of this singer.
سیاستمدار از هواداران وفادار خود تشکر کرد.
The politician thanked his loyal supporters.
inflated, filled-with-air, windy, flatulent
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بادکنک هوادار
a filled-with-air balloon
لاستیکهای هوادار
the filled-with-air tires
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «هوادار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/هوادار