Parthian
او زبان پارتی را مطالعه کرد تا متون باستانی را بهتر درک کند.
He studied the Parthian language in order to better understand ancient texts.
کتابی درمورد تاریخ پارتی خریدم.
I bought a book about Parthian history.
connection, supporter, contact
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او در وزارتخانه خیلی پارتی دارد.
He has many connections in the ministry.
چون پارتی دارد زود ترفیع میگیرد.
Since she has connections, she gets promoted fast.
party, banquet
این پارتی تجربهی لذتبخشی بود.
This party was a groove.
پارتی شلوغپلوغ بود و همه تحتتأثیر الکل و مواد مخدر بودند.
The party was wild, with everyone getting wired on alcohol and drugs.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پارتی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پارتی