unruly, naughty, hyperactive
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
پسر وروجک اسباببازی خواهرش را شکست.
The naughty boy broke his sister's toy.
بچهی وروجک سبزیجاتش را نخورد و به جای آن بستنی خواست.
The naughty child refused to eat his vegetables and demanded ice cream instead.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وروجک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۶ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وروجک