guardian, warden, parent, caretaker, father
ولیعهد
crown prince
ولی کودک باید او را همراهی کند.
The child's parent must accompany her.
عامیانه but, in any case, yet, however
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مؤدب باش ولی خودت را پیش او کوچک نکن.
Be polite but don't kowtow to him either.
به او گفتیم استعفا ندهد؛ ولی سماجت نشان داد.
We told him not to resign, but he remained adamant.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «ولی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/ولی