آخرین به‌روزرسانی:

پادشاه به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / paad(e)shaah /

king, sultan, ruler, shah, rex, monarch, sovereign

خسرو، سلطان، شهریار، خدیو، شاه

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

پادشاه او را به دربار دعوت کرد.

The king invited him to the court.

پادشاه مجلس را منحل کرد.

The king dissolved the parliament.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد پادشاه

  1. مترادف:
    امیر تاجور خدیو سلطان سلطان شاه شاهنشاه شهریار ملک
    متضاد:
    رعیت

ارجاع به لغت پادشاه

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «پادشاه» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۶ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پادشاه

لغات نزدیک پادشاه

پیشنهاد بهبود معانی