withered, droopy, wilted
باران به گیاهان پژمرده جان تازه بخشید.
The rain revived the droopy plants.
گلهای گیاه پژمرده تا زمین خم شده بود.
The flowers of the withered plant were hanging to the ground.
مجازی sad, pale, heavy-hearted, dejected, heartsick, disheartened
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
چهرهی پژمردهی او قلب افسردهای را نشان میداد.
The sad expression on her face revealed her heavy heart.
چشمان پژمردهی او داستانی از ناامیدی و از دست دادن را روایت میکرد.
His dejected eyes told a story of disappointment and loss.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «پژمرده» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/پژمرده