ادبی sufficient, enough, adequate, enow, ample
دولت برای تأمین هزینههای راهسازی پول کافی ندارد.
The government does not have enough money to finance road building.
افکار او از انسجام کافی برخوردار نیست.
His thoughts lack sufficient coherence.
ادبی due, satisfactory, competent
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او شدیدا کافی و ساعی است.
She's extremely competent and industrious.
وزن او به مقدار کافی رسید.
Her weight went down to a satisfactory level.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کافی» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کافی