جانورشناسی partridge
پسر یک کبک شکار کرد.
The boy potted a partridge.
کبک وحشی
wild partridge
Quebec
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
شکارچی اهل کبک
a hunter from Quebec
او بالاخره در کبک مستقر شد.
He finally settled down in Quebec.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کبک» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کبک