watercourse, gutter, brook, stream, trough, sluice
آبرویی که آب را به آسیاب، چرخ آبی یا توربین میرساند.
A watercourse that feeds water into a mill, water wheel, or turbine.
از روی آبرو پریدیم.
We leapt over the stream.
honor, reputation, credit, prestige, fame, repute, face, respectability, character
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
اعمالی که برای او شرف و آبرو میآورد
deeds that reflect honor on him
این شرکت آبروی بینالمللی به دست آورده است.
The company has gained international prestige.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «آبرو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آبرو