فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

آوردن به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

از جایی به جای دیگر بردن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل متعدی

to bring, to carry, to get, to fetch

لطفاً یک لیوان آب برای من بیاور.

Please bring me a glass of water.

او خریدها را به داخل می‌آورد.

She will carry the groceries inside.

تولید کردن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل متعدی

to produce, to give birth to, to bear

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

این آزمایشگاه تحقیقاتی هدف دارد که تا سال آینده یک واکسن جدید بیاورد.

The research lab aims to produce a new vaccine by next year.

او بعداز سال‌ها تلاش موفق شد که دوقلوی دختر به دنیا بیاورد.

She managed to give birth to twin girls after many years of trying.

حکایت کردن، روایت کردن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل متعدی

to relate, to recount, to tell

نویسنده تصمیم گرفت خاطرات کودکی‌اش را در کتاب بیاورد.

The author chose to relate his childhood memories in the book.

او اغلب داستان‌های ماجرایی و سلحشوری را می‌آورد.

He often tells tales of adventure and bravery.

با اتفاقی روبه‌رو شدن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل متعدی

to encounter, to experience, to have (an experience)

آن‌ها هنگام تلاش برای تعمیر ماشین، مشکلات زیادی را آوردند.

They encountered numerous issues while trying to fix the car.

ما در حین سفر به خارج از کشور، مشکلاتی را آوردیم.

We experienced some difficulties while traveling abroad.

انجام دادن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل مرکب

to have, to do

او تمام آماده‌سازی‌های لازم برای رویداد را آورده است.

She has done all the necessary preparations for the event.

او آنچه که از او خواسته شده بود را آورده است.

She has done what was required of her.

نقل‌قول کردن

فونتیک فارسی

aavardan
فعل متعدی

to cite, to quote

من باید منابع را برای مقاله‌ی تحقیقاتی‌ام بیاورم.

I need to cite the sources for my research paper.

استاد از ما خواست که حداقل سه منبع را در مقاله‌مان بیاوریم.

The professor asked us to quote at least three sources in our paper.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد آوردن

  1. مترادف:
    اتیان با خود حمل کردن رساندن
    متضاد:
    بردن
  1. مترادف:
    زادن زاییدن
  1. مترادف:
    حکایت کردن روایت کردن نقل‌کردن

ارجاع به لغت آوردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «آوردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/آوردن

لغات نزدیک آوردن

پیشنهاد بهبود معانی