امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

اجباری به انگلیسی

آخرین به‌روزرسانی:

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

الزامی، زوری، قهری

فونتیک فارسی

ejbaari
صفت
compulsory, obligatory, forcible, mandatory, mandated, required, involuntary, imperative, enforced, bounden, compelling, forced, exigent, coercive

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

- در برخی کشورها خدمت نظام اجباری است.

- In some countries, military service is compulsory.

- دانشجویی را از درس اجباری معاف کردن

- to exempt a student from a required course

- فرود اجباری

- forced landing

- رأی دادن اجباری نیست.

- Voting is not mandatory.
خدمت سربازی

فونتیک فارسی

ejbaari
اسم
the draft, compulsory military service, conscription, military service

- برادرم به اجباری می‌رود.

- My brother is being drafted into discharge.

- دولت به کسانی که اجباری‌شان را تمام کرده‌اند، مزایای مختلفی می‌دهد.

- The government offers various benefits to those who have completed their military service.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد اجباری

ارجاع به لغت اجباری

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «اجباری» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/اجباری

لغات نزدیک اجباری

پیشنهاد بهبود معانی