template, pattern, role, model, example
الگو قرار دادن
to pattern
او برای برادرانش الگوی بدی است.
He is a bad example for his brothers.
template, pattern, design, model, sample, prototype
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
الگوی پیراهن
dress pattern
الگوی شلوار
pants pattern
role model
jig
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «الگو» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/الگو