آیکن بنر

تا 40% تخفیف یلدایی

تا 40% تخفیف یلدایی

خرید یا تمدید
Fast Dictionary - فست دیکشنری
حالت روز
حالت خودکار
حالت شب
خرید اشتراک
  • ورود یا ثبت‌نام
  • دیکشنری
  • مترجم
  • نرم‌افزار‌ها
    نرم‌افزار اندروید مشاهده
    نرم‌افزار اندروید
    نرم‌افزار آی‌او‌اس مشاهده
    نرم‌افزار آی او اس
    افزونه‌ی کروم مشاهده
    افزونه‌ی کروم
  • وبلاگ
  • پشتیبانی
  • خرید اشتراک
  • لغات من
    • معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها
    • مترادف و متضاد
    • سوال‌های رایج
    • ارجاع
    آخرین به‌روزرسانی: سه‌شنبه ۴ شهریور ۱۴۰۴

    تعریف کردن به انگلیسی

    معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

    فعل لازم فعل متعدی
    فونتیک فارسی / ta'rif kardan /

    to tell, to narrate, to describe, to recount, to relate, to comment, to define, to account for, to explain, to introduce

    to tell

    to narrate

    to describe

    to recount

    to relate

    to comment

    to define

    to account for

    to explain

    to introduce

    توضیح دادن، شرح‌ دادن

    او تجربیات خود در آفریقا را به‌طور بسیار متأثرکننده تعریف کرد.

    She described her experiences in Africa very movingly.

    همیشه وقتی دوستم برای صدمین بار یک داستان را تعریف می‌کند، چشم‌هایم را در کاسه می‌چرخانم.

    I always roll my eyes when my friend tells the same story for the hundredth time.

    فعل لازم فعل متعدی
    فونتیک فارسی / ta'rif kardan /

    to commend, to praise, to compliment, to laud, to extol, to extoll

    to commend

    to praise

    to compliment

    to laud

    to extol

    to extoll

    تمجید کردن

    تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

    خرید اشتراک فست دیکشنری

    آن‌قدر از بچه‌هایش تعریف کرد که حالمان به‌ هم خورد.

    She praised her children ad nauseam.

    وقتی کسی از لباس شما تعریف می‌کند، مرسوم است که بگویید «متشکرم» و پاسخ مناسب «خواهش می‌کنم» است.

    "When someone compliments your outfit, it's customary to say 'thank you', and the appropriate response is 'you're welcome'."

    پیشنهاد بهبود معانی

    مترادف و متضاد تعریف کردن

    با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

    مترادف:
    شناساندن معرفی کردن
    مترادف:
    بیان کردن گفتن نقل کردن حکایت کردن
    مترادف:
    توصیف کردن توضیح دادن شرح‌گفتن وصف کردن
    مترادف:
    آفرین گفتن تمجید کردن ستودن

    سوال‌های رایج تعریف کردن

    تعریف کردن به انگلیسی چی می‌شه؟

    کلمه‌ی «تعریف کردن» در زبان انگلیسی معمولاً به "to define" یا "to describe" ترجمه می‌شود، بسته به بافت جمله.

    اگر منظور توضیح دقیق و فنی از یک مفهوم باشد، "define" به‌کار می‌رود، اما اگر منظور روایت یا بازگو کردن باشد، "describe" یا "tell" هم می‌تواند معادل آن باشد.

    در زبان فارسی، «تعریف کردن» بسته به زمینه‌ی استفاده معانی مختلفی دارد. یکی از معانی رایج آن، شرح یا توضیح دادن یک موضوع، شیء یا رویداد به‌گونه‌ای است که برای مخاطب روشن و قابل فهم شود. برای مثال، وقتی کسی از شما می‌پرسد «می‌تونی این کلمه رو تعریف کنی؟»، منظورش این است که آن را توضیح دهید، ویژگی‌هایش را بیان کنید و اگر ممکن است مثالی هم بزنید.

    از طرف دیگر، «تعریف کردن» ممکن است به‌معنای بیان خاطره یا داستانی از گذشته هم باشد؛ مثلاً: «دیشب داشتیم خاطرات دوران مدرسه رو تعریف می‌کردیم». در این معنا، نزدیک‌ترین معادل انگلیسی آن می‌شود "to tell a story" یا "to recount".

    همچنین، در بعضی موقعیت‌ها «تعریف کردن» به‌معنای تمجید کردن یا ستایش کردن نیز هست. برای مثال، وقتی می‌گوییم: «همه از کار تو تعریف می‌کنن»، منظور این است که همه از آن تمجید می‌کنند. در انگلیسی این معنا می‌تواند با "praise" یا "compliment" بیان شود.

    ارجاع به لغت تعریف کردن

    از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

    شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

    کپی

    معنی لغت «تعریف کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ آذر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/تعریف کردن

    لغات نزدیک تعریف کردن

    • - تعریف زیادی
    • - تعریف غلوآمیز
    • - تعریف کردن
    • - تعریف کردن از
    • - تعریف متقابل
    پیشنهاد بهبود معانی

    آخرین مطالب وبلاگ

    مشاهده‌ی همه
    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت city center و downtown چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    تفاوت lemon و lime چیست؟

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات شب یلدا به انگلیسی

    لغات تصادفی

    اگر معنی این لغات رو بلد نیستی کافیه روشون کلیک کنی!

    Noah no-brainer halve open-minded once only ostentatious orally open to deuce constipation the bereaved bereaved initiate Swiss ball تملق عازم غبطه غبطه خوردن طرفه العین طلیعه تنبک طویله طویل ظنین عجوزه عروج علاج بفرمایید عمامه
    بیش از ۷ میلیون کاربر در وب‌سایت و نرم‌افزارها نماد تجارت الکترونیکی دروازه پرداخت معتبر
    فست دیکشنری
    فست دیکشنری نرم‌افزار برتر اندروید به انتخاب کافه بازار فست دیکشنری برنده‌ی جایزه‌ی کاربرد‌پذیری فست دیکشنری منتخب بهترین نرم‌افزار و وب‌سایت در جشنواره‌ی وب و موبایل ایران

    فست دیکشنری
    دیکشنری مترجم AI دریافت نرم‌افزار اندروید دریافت نرم‌افزار iOS دریافت افزونه‌ی کروم خرید اشتراک تاریخچه‌ی لغت روز
    مترجم‌ها
    ترجمه انگلیسی به فارسی ترجمه آلمانی به فارسی ترجمه فرانسوی به فارسی ترجمه اسپانیایی به فارسی ترجمه ایتالیایی به فارسی ترجمه ترکی به فارسی ترجمه عربی به فارسی ترجمه روسی به فارسی
    ابزارها
    ابزار بهبود گرامر ابزار بازنویسی ابزار توسعه ابزار خلاصه کردن ابزار تغییر لحن
    وبلاگ
    وبلاگ فست‌دیکشنری گرامر واژه‌های دسته‌بندی شده نکات کاربردی خبرهای فست دیکشنری افتخارات و جوایز
    قوانین و ارتباط با ما
    پشتیبانی درباره‌ی ما راهنما پیشنهاد افزودن لغت حریم خصوصی قوانین و مقررات
    فست دیکشنری در شبکه‌های اجتماعی
    فست دیکشنری در اینستاگرام
    فست دیکشنری در توییتر
    فست دیکشنری در تلگرام
    فست دیکشنری در یوتیوب
    فست دیکشنری در تیکتاک
    تمامی حقوق برای وب سایت و نرم افزار فست دیکشنری محفوظ است.
    © 2007 - 2025 Fast Dictionary - Fastdic All rights reserved.