fence, wall, paling, compass, corral, stockade, yard, paddock, kraal, fold, compound, pen
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
او گاوها را در یک حصار و اسبها را در حصاری دیگر نگهداری میکرد.
He kept the cows in one corral and the horses in another.
اسب از روی حصار پرید.
The horse overed the fence.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «حصار» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۳ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/حصار