آخرین به‌روزرسانی:

خنگ به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

اسب خاکستری یا سفید

فونتیک فارسی

kheng
اسم

grey or white horse

می‌خواهم روی آن خنگ شرط ببندم

I'm going to place a bet on that white horse

مردی سوار بر خنگ پدیدار شد

A small man on a grey horse had appeared

کودن، بیشعور، دیرفهم

فونتیک فارسی

kheng
صفت

dull, dopy, dopey, dumb, dense, unintelligent, obtuse, stupid, half-wit, dummy, imbecile, nitwit, dummy, slow-witted, knucklehead

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

او آن‌قدر خنگ بود که اشاره‌ی مرا درک نکرد.

She was too obtuse to take my hint.

من گاهی کمی خنگ و حواس‌پرت می‌شم.

I'm a bit of a ditz sometimes, a bit forgetful.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد خنگ

  1. مترادف:
    اسم
    متضاد:
    زیرک
  1. مترادف:
    بی‌شعور دیرفهم کم‌عقل کودن سفیه کانا کندذهن منگ

ارجاع به لغت خنگ

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «خنگ» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/خنگ

لغات نزدیک خنگ

پیشنهاد بهبود معانی