فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

داور به انگلیسی

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

حَکَم

فونتیک فارسی

daavar
اسم

arbitrator, judge, umpire, arbiter, arbitress

وزیر داور نهایی امور بود.

The minister was the final arbitrator of things.

بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.

Let conscience be our sole judge.

حکم‌دهنده در مسابقات ورزشی

فونتیک فارسی

daavar
اسم

ورزش referee, referee, judge, official

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

بازیکنان به داور به‌شدت اعتراض کردند.

The players protested bitterly to the referee.

تماشاچیان داور را دست می‌انداختند.

The spectators were ribbing the umpire.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد داور

  1. مترادف:
    حاکم حکم قاضی میانجی هیربد

ارجاع به لغت داور

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «داور» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/داور

لغات نزدیک داور

پیشنهاد بهبود معانی