arbitrator, judge, umpire, arbiter, arbitress
وزیر داور نهایی امور بود.
The minister was the final arbitrator of things.
بگذار وجدان یگانه داور ما باشد.
Let conscience be our sole judge.
ورزش referee, referee, judge, official
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
بازیکنان به داور بهشدت اعتراض کردند.
The players protested bitterly to the referee.
تماشاچیان داور را دست میانداختند.
The spectators were ribbing the umpire.
کلمهی «داور» در زبان انگلیسی به referee یا judge ترجمه میشود؛ بسته به زمینهای که در آن به کار میرود.
در زمینهی ورزشی، داور کسی است که بر اجرای صحیح قوانین بازی نظارت میکند، بیطرفانه تصمیم میگیرد و نظم و عدالت را در طول مسابقه حفظ مینماید. او معمولاً لباس مخصوص به تن دارد و با استفاده از ابزارهایی مانند سوت، کارت زرد و قرمز یا پرچم، رفتار بازیکنان را کنترل میکند. در بسیاری از ورزشها، از جمله فوتبال، بسکتبال، والیبال و کشتی، داور نقش اصلی در مدیریت بازی دارد و تصمیمات او تأثیر مستقیمی بر روند و نتیجهی مسابقه میگذارد. احترام به داور و پذیرفتن تصمیمهایش بخشی از روح حرفهای ورزش محسوب میشود.
در زمینههای دیگر، مانند حقوق، داور به کسی گفته میشود که برای قضاوت و حلوفصل اختلافات میان دو یا چند طرف بیطرفانه عمل میکند. در مواردی که دو طرف نمیخواهند یا نمیتوانند به دادگاه مراجعه کنند، ممکن است به داوری متوسل شوند تا فردی بیطرف و آگاه به موضوع، بر مبنای انصاف و قانون، حکم بدهد.
واژهی «داور» در زبان فارسی گاه معنایی فراتر از کاربردهای فنی دارد و در ادبیات و عرفان، خداوند نیز بهعنوان داور مطلق و عادل هستی یاد میشود، که بر همهچیز آگاه است و نهاییترین حکم را صادر میکند.
این واژه در ذهن فارسیزبانان با مفاهیمی همچون عدالت، بیطرفی، قضاوت و تصمیمگیری آمیخته است.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «داور» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۴ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/داور