photograph, shot, plate, illustration, photo, poster, portrait, figure, snap
آیا میتوانید هر یک از بچههایی را که در این عکس هستند شناسایی کنید؟
Can you identify every child in this photograph?
عکس تمامرخ
a full-faced photograph
کتابی که بهطور پراکنده دارای عکس بود.
A book interspersed with pictures.
او عکس مادرش را نقاشی کرد.
He painted a portrait of his mother.
opposite, inverse, contrast, converse, reversal, inversion, reverse, contrary, observe
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
در جهت عکس چیزی حرکت کردن یا بودن
to run counter to something
هر موضعی که اتخاذ کنی، او موضع عکس آن را انتخاب میکند.
Whatever position you assume, she will take the converse position.
کلمهی «عکس» در زبان انگلیسی به "photo" یا "picture" ترجمه میشود.
عکس تصویری است که با استفاده از دوربین ثبت میشود تا لحظهای خاص، چهرهای، منظرهای یا رویدادی را به صورت بصری نگه دارد. عکسها نقش مهمی در ثبت خاطرات و انتقال اطلاعات دارند و در زندگی روزمره، به ویژه با پیشرفت گوشیهای هوشمند، بسیار رایج شدهاند.
عکسها علاوه بر جنبهی شخصی و خاطرهسازی، کاربردهای گستردهای در زمینههای مختلف مانند رسانه، تبلیغات، آموزش و هنر دارند. یک عکس میتواند بدون نیاز به کلمات، پیام، احساس یا اطلاعات خاصی را به مخاطب منتقل کند. به همین دلیل، عکسها ابزار مهمی در ارتباطات تصویری محسوب میشوند.
همچنین، عکسها میتوانند سندی تاریخی یا فرهنگی باشند و وقایع مهم را برای نسلهای آینده حفظ کنند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «عکس» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/عکس