آخرین به‌روزرسانی:

فضول به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

کسی که در کار دیگران دخالت می‌کند

فونتیک فارسی

fozool
صفت

meddler, interloper, kibitzer, prying, presumptuous, gossip, curious, inquisitive, self-appointed, meddlesome, interfering, obtrusive, over curious, snoopy, busybody, prier, nosey, nosy

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در ایکس

همسایه‌های فضول

curious neighbors

پدر شوهر فضول

interfering father-in-law

نمونه‌جمله‌های بیشتر

نگذار اشخاص فضول از کار دکان سر دربیاورند.

Don't let interlopers into the affairs of the shop.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فضول

  1. مترادف:
    کنجکاو گستاخ یاوه‌گو
  1. مترادف:
    پس‌مانده

ارجاع به لغت فضول

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فضول» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فضول

لغات نزدیک فضول

پیشنهاد بهبود معانی