meddler, interloper, kibitzer, prying, presumptuous, gossip, curious, inquisitive, self-appointed, meddlesome, interfering, obtrusive, over curious, snoopy, busybody, prier, nosey, nosy
meddler
interloper
kibitzer
prying
presumptuous
gossip
curious
inquisitive
self-appointed
meddlesome
interfering
obtrusive
over curious
snoopy
busybody
prier
nosey
nosy
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
همسایههای فضول
curious neighbors
پدر شوهر فضول
interfering father-in-law
نگذار اشخاص فضول از کار دکان سر دربیاورند.
Don't let interlopers into the affairs of the shop.
شکل درست این واژه «فضول» است.
«فضول» به معنی کنجکاو یا دخالتگر است، کسی که به کار دیگران بدون اجازه ورود میکند یا بیش از حد سوال میپرسد. این واژه در زبان فارسی معیار به همین صورت نوشته و تلفظ میشود.
شکلهای «فظول»، «فذول» و «فزول» نادرستاند و در فارسی معیار کاربرد ندارند.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «فضول» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲ شهریور ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فضول