آخرین به‌روزرسانی:

فضول به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

صفت
فونتیک فارسی / fozool /

meddler, interloper, kibitzer, prying, presumptuous, gossip, curious, inquisitive, self-appointed, meddlesome, interfering, obtrusive, over curious, snoopy, busybody, prier, nosey, nosy

کسی که در کار دیگران دخالت می‌کند

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

همسایه‌های فضول

curious neighbors

پدر شوهر فضول

interfering father-in-law

نمونه‌جمله‌های بیشتر

نگذار اشخاص فضول از کار دکان سر دربیاورند.

Don't let interlopers into the affairs of the shop.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد فضول

  1. مترادف:
    کنجکاو گستاخ یاوه‌گو
  1. مترادف:
    پس‌مانده

ارجاع به لغت فضول

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «فضول» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/فضول

لغات نزدیک فضول

پیشنهاد بهبود معانی