hard sugar, cube sugar, glucose, sugar
یک حبه قند
a lump of sugar
قند خون را مورد آزمایش قرار دادن
to test for blood sugar
مجازی sweet, sugary
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این هندوانه قند است.
This watermelon is sweet.
او لبخند قندی دارد.
She has a sweet smile.
saccharine, saccharin, sucro-, saccharo-
قند سودا طعمی شیرین به آن داده بود.
The saccharine in the soda gave it a sugary taste.
من در غذایم شیرینی طبیعی را ترجیح میدهم بنابراین از استفادهی قند پرهیز میکنم.
I prefer natural sweetness in my food, so I avoid using saccharine.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «قند» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/قند