death, passing away, expiration, decease, demise, passing, obit, quietus, dying, fatality, mort
زندگی پس از مرگ، حیات اخروی
the future life
در صورت آتشسوزی، این ساختمان دام مرگ است.
In case of a fire, this building is a deathtrap.
مرگ عباسخان ما را عمیقاً متأثر کرد.
Abbas Khan's death affected us deeply.
شمار دکترها کم بود و فقط به بیماران رو به مرگ رسیدگی میکردند.
Doctors were few and only attended very sick patients.
end, ending, expiry, fate, cessation, dissolution, nothingness
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
این مالیات جدید برای شرکتهای کوچک در حکم مرگ است.
This new tax will be a death warrant for small businesses.
مرگ نور
dying of the light
please!, honestly!, I swear!
مرگ من نگو!
please, please don't say!
به مرگ تو من نکردم!
I swear, I didn't do it!
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «مرگ» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مرگ