آخرین به‌روزرسانی:

مهار کردن به انگلیسی

معنی‌ها

bridle, check, coerce, constrain, contain, control, curb, damp, handle, hold, moor, police, regulate, rein, restrain, school, subdue, subjugate, subordinate, tether, understate, anchor

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

repress

عامیانه lick

مجازی harness, tame

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد مهار کردن

  1. مترادف:
    مطیع کردن منقاد ساختن
  1. مترادف:
    کنترل کردن رام ساختن زیر یوغ خود درآوردن تحت سلطه خوددرآوردن در اختیار گرفتن
  1. مترادف:
    گرفتار ساختن بازداشت کردن
  1. مترادف:
    بستن
  1. مترادف:
    زدن نصب کردن

ارجاع به لغت مهار کردن

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «مهار کردن» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۸ تیر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/مهار کردن

لغات نزدیک مهار کردن

پیشنهاد بهبود معانی