آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

نماینده به انگلیسی

معنی و نمونه‌جمله‌ها

اسم
فونتیک فارسی / namaayande, nemaayande /

representative, agent, deputy, delegate, congressman, negotiant, negotiator, proxy, surrogate, envoy, operative

representative

agent

deputy

delegate

congressman

negotiant

negotiator

proxy

surrogate

envoy

operative

وکیل

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نماینده‌ی خدمات مشتری به‌طور حرفه‌ای به شکایت رسیدگی کرد.

The customer service representative handled the complaint professionally.

استاد از دستیار آموزشی خود خواست که در زمان غیبت او به‌عنوان نماینده عمل کند.

The professor asked her teaching assistant to serve as a proxy during her absence.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد نماینده

با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.

مترادف:
عامل قایم‌مقام کارگزار مباشر
مترادف:
مترادف:

ارجاع به لغت نماینده

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «نماینده» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۵ آبان ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/نماینده

لغات نزدیک نماینده

پیشنهاد بهبود معانی