spouse, consort, husband, wife, mate, marriage partner
پیرمرد والهی همسر جوان خود بود.
The old man doted on his youthful wife.
به جای رئیسجمهور همسر او در مراسم ازدواج شرکت کرد.
At the wedding, the president was represented by his wife.
عامیانه old lady
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «همسر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۱ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/همسر