قدیمی connector, connecter, patcher, tinker, cobbler
متخصص فنی از وصالی برای تعمیر سیمهای خراب استفاده کرد.
The technician used a connector to fix the broken wires.
هر دستگاه در شبکه برای عملکرد بهینه نیاز به وصال خاصی دارد.
Each device in the network requires a specific connecter for optimal performance.
attainment, fulfillment, union (with the beloved), fruition (of love), consummation
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
وصال را همه جشن گرفتند.
The union with the beloved was celebrated by all.
آنها پساز سالها انتظار، وصال را جشن گرفتند.
After years of waiting, they celebrated the fruition of love.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «وصال» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/وصال