شکل نوشتاری دیگر این لغت: چوبکاری
joinery, woodwork, woodworking, woodcutting
joinery
woodwork
woodworking
woodcutting
او در کلاسی شرکت کرد تا مهارتهای خود را در چوبکاری بهبود بخشد.
He took a class to improve his skills in woodwork.
چوبکاریهای پیچیده در خانهی قدیمی بازدیدکنندگان را شگفتزده کرد.
The intricate woodcutting in the old house amazed the visitors.
beating, cudgelling, whipping, switching
beating
cudgelling
whipping
switching
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
مجازات بدرفتاری، چوبکاری بود.
The punishment for misbehavior was a whipping.
تهدید معلم به چوبکاری، دانشآموزان را در صف نگه داشت.
The teacher’s threats of a beating kept the students in line.
dressing-down, chastisement
dressing-down
chastisement
او بدون شکایت چوبکاری را پذیرفت؛ زیرا میدانست که اشتباه کرده است.
He accepted the chastisement without complaint, knowing he had erred.
باوجود چوبکاری، او مصمم به بهبود مهارتهای خود باقی ماند.
Despite the dressing-down, she remained determined to improve her skills.
با کلیک بر روی هر مترادف یا متضاد، معنی آن را مشاهده کنید.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «چوبکاری» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۵ مرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/چوبکاری