worker, proletarian, laborer, help, manpower, labor, crewman, hired hand, workingman
در این حوزهی انتخابی برد حزب کارگر مسلّم است.
This constituency is a safe Labour seat.
کارگر و کارفرما باید هماهنگ باشند.
Labour and management should work in harmony.
effective, efficacious
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
آن دارو زود کارگر شد (اثر کرد).
The drug operated quickly.
ترفند او کارگر نشد.
Her ruse failed.
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «کارگر» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/کارگر