امکانات گرامرلی و هوش مصنوعی (AI) برای متون فارسی و انگلیسی

Bivouac

ˈbɪvuæk ˈbɪvu-æk
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • گذشته‌ی ساده:

    bivouacked
  • شکل سوم:

    bivouacked
  • وجه وصفی حال:

    bivouacking

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable
اردوگاه موقت

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- The soldiers assembled a bivouac to protect themselves from the harsh weather conditions.
- سربازان برای محافظت از خود در برابر شرایط سخت آب‌وهوایی اردوگاه موقت برپا کردند.
- Our hiking group found an ideal spot to pitch our bivouacs near the lake.
- گروه پیاده‌روی ما نقطه‌ای ایدئال برای برپا کردن اردوگاه موقت در نزدیکی دریاچه پیدا کرد.
noun countable
چادر، بیواک (برای اقامت موقت)
- The hiker carried a compact bivouac in their backpack for emergency situations.
- کوهنورد برای مواقع اضطراری بیواک جمع‌وجوری در کوله‌پشتی‌اش حمل می‌کرد.
- The soldiers rested in their individual bivouacs during their overnight training exercise.
- سربازان در طول تمرینات آموزشی شبانه‌ی خود در چادرهای انفرادی استراحت می‌کردند.
verb - intransitive verb - transitive
اردوی موقت زدن، اردوگاه برپا کردن، فراهم کردن جای اقامت (موقتی)
- battalions that had bivouacked in places like Ghamsar
- گردان‌هایی که در مکان‌هایی مثل قمصر اردو زده بودند
- We quickly bivouacked under the trees to avoid the storm.
- به‌سرعت زیر درختان جای اقامت فراهم کردیم تا از طوفان در امان باشیم.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bivouac

  1. noun Temporary living quarters specially built by the army for soldiers
    Synonyms:
    camp encampment campsite campground camping site camping ground encamp camping area cantonment
  1. verb Live in or as if in a tent
    Synonyms:
    camp encamp camp-out tent

ارجاع به لغت bivouac

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bivouac» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۷ دی ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/bivouac

لغات نزدیک bivouac

پیشنهاد بهبود معانی