با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Brushed

brʌʃt brʌʃt
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • سوم‌شخص مفرد:

    brushes
  • وجه وصفی حال:

    brushing

معنی

adjective
(درمورد برخی پارچه‌ها و چرم‌ها) برس خورده به‌طوری که کرک یا خواب آن شق و براق باشد، شانه‌خورده (به‌طوری که پرزدار شده باشد)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد brushed

  1. verb To touch lightly
    Synonyms: grazed, smoothed
  2. verb Sweep across or over
    Synonyms: skimmed, touched, cleaned, whisked, wiped, grazed, swept, shaven, scuffled, rubbed, painted, groomed, kissed, frayed, fought, encountered, conflicted, combed, clashed, flicked
  3. adjective (of fabrics) having soft nap produced by brushing
    Synonyms: fleecy, napped

ارجاع به لغت brushed

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «brushed» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۸ آبان ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/brushed

لغات نزدیک brushed

پیشنهاد بهبود معانی