فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Bureaucrat

ˈbjʊrəkræt ˈbjʊərəkræt

شکل جمع:

bureaucrats

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable

کارمند (دولت)، مأمور دولتی، دیوان‌سالار (عضو دیوان‌سالاری)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

فست دیکشنری در اینستاگرام

The power-hungry bureaucrat used his position to control those around him.

دیوان‌سالار تشنه‌ی قدرت از موقعیت خود برای کنترل اطرافیانش استفاده کرد.

The bureaucrat was responsible for overseeing the implementation of new policies.

کارمند دولت مسئول نظارت بر اجرای سیاست‌های جدید بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد bureaucrat

  1. noun government official
    Synonyms:
    politician public servant civil servant office-holder administrator functionary pencil-pusher desk-jockey

ارجاع به لغت bureaucrat

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «bureaucrat» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/bureaucrat

لغات نزدیک bureaucrat

پیشنهاد بهبود معانی