فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Politician

ˌpɑːləˈtɪʃn ˌpɒləˈtɪʃn

شکل جمع:

politicians

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

سیاستمدار، اهل سیاست، وارد در سیاست، سیاست‌باز، اهل زدوبند

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح فوق متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

To survive in this bank, you need to be a politician.

برای دوام آوردن در این بانک باید اهل زدوبند باشی.

The politician was at the pinnacle of his fame.

سیاستمدار در اوج شهرت خود قرار داشت.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد politician

  1. noun person pursuing or occupying elective office
    Synonyms:
    leader officeholder lawmaker legislator orator president senator democrat republican congressperson member of Congress public servant party member partisan speaker boss statesperson member of parliament office seeker handshaker grandstander whistle-stopper chieftain baby-kisser

لغات هم‌خانواده politician

ارجاع به لغت politician

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «politician» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/politician

لغات نزدیک politician

پیشنهاد بهبود معانی