سیاست، علم سیاست، کارهای سیاسی، امور سیاسی، اصول سیاست
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
his protests against the politics of the government
اعتراضات او علیه سیاستهای دولت
The same politics was followed by his successors.
جانشینان او نیز از همان سیاست پیروی کردند.
It was not good politics to refuse their demand.
رد کردن خواستهی آنها سیاست جالبی نبود.
a university in which politics had no place
دانشگاهی که سیاستبازی در آن راه نداشت
partisan politics within the party
دستهبندی سیاسی در حزب
office politics
زد و بند اداری
He has changed his politics several times.
او چندین بار عقاید سیاسی خود را عوض کرده است.
His politics are reactionary.
او دارای عقاید ارتجاعی است.
politics make strang bedfellows
سیاست شخص را وادار به خیلی کارها میکند
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «politics» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/politics