شکل جمع:
calvesهمچنین در شکل جمع میتوان از calfs بهجای calves استفاده کرد.
همچنین در معنای سوم میتوان از calfskin بهجای calfs استفاده کرد.
جانورشناسی گوساله، بچهی یک پستاندار بزرگ
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی جانورشناسی
a one-year old calf
گوسالهی یکساله
a whale calf
بچهنهنگ
کالبدشناسی نرمهی ساق پا، ماهیچهی ساق پا، عضلهی ساق پا
لیست کامل لغات دستهبندی شدهی کالبدشناسی
تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)
Stretching his calf helped relieve the tension.
کشش نرمهی ساق پا به کاهش فشار کمک کرد.
He developed a cramp in his calf during the workout.
او در حین تمرین دچار گرفتگی عضلات ساق پا شد.
جانورشناسی (calfs) پوست گوساله، چرم گوساله، تیماج
The artisan crafted a beautiful handbag from soft calfs.
این هنرکار یک کیف دستی زیبا از پوست نرم گوساله درست کرد.
The luxury coat was lined with silky calfs for extra warmth.
کت تجملاتی برای گرمای بیشتر با چرم گوسالهی نرمی پوشیده شده بود.
سور دادن، (به عنوان یادبود یا خوشامد) مهمانی دادن
از آنجا که فستدیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاهها و دانشجویان استفاده میشود، برای رفرنس به این صفحه میتوانید از روشهای ارجاع زیر استفاده کنید.
شیوهی رفرنسدهی:
معنی لغت «calf» در فستدیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/calf