با خرید اشتراک یک‌ساله‌ی هوش مصنوعی، ۳ ماه اشتراک رایگان بگیر! از ۲۵ آبان تا ۲ آذر فرصت داری!

Calf

kæf kɑːf
آخرین به‌روزرسانی:
|
  • شکل جمع:

    calves

توضیحات

همچنین در شکل جمع می‌توان از calfs به‌جای calves استفاده کرد.

همچنین در معنای سوم می‌توان از calfskin به‌جای calfs استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1
جانورشناسی گوساله، بچه‌ی یک پستاندار بزرگ

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

نرم افزار آی او اس فست دیکشنری
- a one-year old calf
- گوساله‌ی یک‌ساله
- a whale calf
- بچه‌نهنگ
noun countable C2
کالبدشناسی نرمه‌ی ساق پا، ماهیچه‌ی ساق پا، عضله‌ی ساق پا
- Stretching his calf helped relieve the tension.
- کشش نرمه‌ی ساق پا به کاهش فشار کمک کرد.
- He developed a cramp in his calf during the workout.
- او در حین تمرین دچار گرفتگی عضلات ساق پا شد.
noun countable B1
جانورشناسی (calfs) پوست گوساله، چرم گوساله، تیماج
- The artisan crafted a beautiful handbag from soft calfs.
- این هنرکار یک کیف دستی زیبا از پوست نرم گوساله درست کرد.
- The luxury coat was lined with silky calfs for extra warmth.
- کت تجملاتی برای گرمای بیشتر با چرم گوساله‌ی نرمی پوشیده شده بود.
پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد calf

  1. noun leg between knee and ankle
    Synonyms: foreleg, shin
  2. noun baby cow
    Synonyms: dogie, freemartin, heifer, maverick, veal, yearling, young bull, young cow

Idioms

  • kill the fatted calf

    سور دادن، (به عنوان یادبود یا خوشامد) مهمانی دادن

ارجاع به لغت calf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱ آذر ۱۴۰۳، از https://fastdic.com/word/calf

لغات نزدیک calf

پیشنهاد بهبود معانی