فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Calf

kæf kɑːf

شکل جمع:

calves

توضیحات:

همچنین در شکل جمع می‌توان از calfs به‌جای calves استفاده کرد.

همچنین در معنای سوم می‌توان از calfskin به‌جای calfs استفاده کرد.

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun countable B1

جانورشناسی گوساله، بچه‌ی یک پستاندار بزرگ

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی جانورشناسی

مشاهده

a one-year old calf

گوساله‌ی یک‌ساله

a whale calf

بچه‌نهنگ

noun countable C2

کالبدشناسی نرمه‌ی ساق پا، ماهیچه‌ی ساق پا، عضله‌ی ساق پا

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کالبدشناسی

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

جای تبلیغ شما در فست دیکشنری

Stretching his calf helped relieve the tension.

کشش نرمه‌ی ساق پا به کاهش فشار کمک کرد.

He developed a cramp in his calf during the workout.

او در حین تمرین دچار گرفتگی عضلات ساق پا شد.

noun countable B1

جانورشناسی (calfs) پوست گوساله، چرم گوساله، تیماج

The artisan crafted a beautiful handbag from soft calfs.

این هنرکار یک کیف دستی زیبا از پوست نرم گوساله درست کرد.

The luxury coat was lined with silky calfs for extra warmth.

کت تجملاتی برای گرمای بیشتر با چرم گوساله‌ی نرمی پوشیده شده بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد calf

  1. noun leg between knee and ankle
    Synonyms:
    shin foreleg
  1. noun baby cow
    Synonyms:
    veal heifer yearling young cow young bull maverick dogie freemartin

Idioms

kill the fatted calf

سور دادن، (به عنوان یادبود یا خوشامد) مهمانی دادن

ارجاع به لغت calf

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «calf» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/calf

لغات نزدیک calf

پیشنهاد بهبود معانی