آخرین به‌روزرسانی:

Chin

tʃɪn tʃɪn

شکل جمع:

chins

معنی و نمونه‌جمله‌ها

noun adjective adverb countable B1

چانه، زنخدان، زیرچانه نگه داشتن(ویولون)

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی واژگان کاربردی سطح متوسط

مشاهده

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

خرید اشتراک فست دیکشنری

He has a protruding chin.

او چانه‌ی برآمده‌ای دارد.

a dimple on the chin

چال زنخدان

نمونه‌جمله‌های بیشتر

The students can come in and chin with me any time they want.

شاگردان می‌توانند هر وقت بخواهند بیایند و با من گپ بزنند.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد chin

  1. noun area under mouth
    Synonyms:
    jaw point mentum mandible jawbone button

Idioms

chin up

خودت را نباز، مثبت‌نگر باش، غمت نباشد، اخم‌هایت را باز کن، سرت را بالا بگیر

keep one's chin up

(علی‌رغم دشواری‌ها و مشکلات) خم به ابرو نیاوردن، امید خود را از دست ندادن، دید مثبت خود را حفظ کردن

take it chin up

آبروداری کردن، تحت شرایط سخت کار خود را انجام دادن

take it on the chin

(امریکا - عامیانه) سخت شکست خوردن، سختی کشیدن

ارجاع به لغت chin

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «chin» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ خرداد ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/chin

لغات نزدیک chin

پیشنهاد بهبود معانی