فقط تا پایان اردیبهشت فرصت دارید با قیمت ۱۴۰۳ اشتراک‌های فست‌دیکشنری را تهیه کنید.
آخرین به‌روزرسانی:

Clockwork

ˈklɑːkwɜrːk ˈklɒkwɜːk

معنی‌ها و نمونه‌جمله‌ها

noun uncountable

مکانیسم کوکی، سازوکار چرخ‌دنده‌ای (ساعت و غیره)

The old pocket watch's delicate clockwork was a marvel.

مکانیسم کوکی ساعت جیبی قدیمی مایه‌ی شگفتی بود.

The toy robot's movements were powered by clockwork.

حرکات ربات اسباب‌بازی با سازوکار چرخ‌دنده‌ای انجام می‌شد.

noun

(صفت‌گونه) کوکی

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

همگام سازی در فست دیکشنری

The clockwork music box played a good melody.

جعبه‌ی موسیقی کوکی، ملودی خوبی را پخش می‌کرد.

The clockwork horse galloped across the room.

اسب کوکی در سراسر اتاق تاخت.

noun

(صفت‌گونه) بسیار منظم، ساعت‌وار

The clockwork precision of his daily routine never wavered.

دقت ساعت‌وار در برنامه‌ی روزانه‌ی او هرگز تزلزلی نداشت.

Her impeccable time management skills were a testament to her clockwork efficiency.

مهارت‌های بی‌عیب‌ونقص او در مدیریت زمان، گواهی بر کارایی بسیار منظم او بود.

پیشنهاد بهبود معانی

مترادف و متضاد clockwork

  1. noun being on time; precision
    Synonyms:
    regularity accuracy consistency smoothness perfect timing

Idioms

like clockwork

بسیار منظم و دقیق و هموار

ارجاع به لغت clockwork

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «clockwork» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/clockwork

لغات نزدیک clockwork

پیشنهاد بهبود معانی